"You may delay, but Time will not.“

شما ممکن است تأخیر کنید اما زمان تأخیر نخواهد کرد  
Benjamin Franklin, American statesman and philosopher

 

 

Everything we want to do, learn, achieve, or create—has a price. And that price is :

Time

 

Time is as elusive as a thief, silent as death. “
—Mumia Abu-Jamal

زمان فراری تر از دزد و خاموش تر از مرگ است

 

 

‘‘It is those who make the worst use of their time who most
complain of its shortness.’’

کسانی که بیشترین شکایت را از کمبود وقت دارند به بدترین شکل از زمان خود استفاده می کنند

 

 

I want to see progress . . . or it is a waste of time. But that isn’t the meeting’s fault. That is the fault of the person calling and leading the meeting.

DARIN HAMER, IT professional, Topeka, Kansas (2006)

 

 

 

ولادت

ولادت مهدى موعود - صلوات اللّه عليه - از كتب بزرگان اهل سنّت نقل مى شود و در همه آنها خواهيم ديد كه او پسر بلافصل حضرت امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه - است . و نيز خواهيم ديد كه عده اى از آنان پس از نقل ولادت آن حضرت مى گويند: او همان مهدى منتظر از نظر اماميه است و يا مى گويند: او امام دوازدهم از نظر شيعه است ولى اين سخن در مطلب ما نقصى به وجود نخواهد آورد؛ زيرا در فصل گذشته اثبات كرده ايم كه خودشان از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كرده اند كه به امام حسين عليه السّلام فرمود: ((... اَنْتَ اَبُو ائِمَّةِ تِسْعَةٍ، تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ)).
اينك كلمات بزرگان اهل سنّت را از كتابهاى معروفشان نقل مى نماييم :
1 - عزّالدين ابن اثير(متوفاى 630)درحوادث سال 260 هجرى مى نويسد:
((وَفِيها تُوُفِّيَ اَبُو مُحَمَّدٍ الْعَلَويُّ الْعَسْكَرِيُّ وَهُوَ اَحَدُ اْلاَئِمَّةِ اْلاِثْنَيْ عَشَرَ عَلَى مَذْهَبِ اْلاِمامِيَّةِ وَ هُوَ والِدُ مُحَمَّدٍ(103) الَّذِى يَعْتَقِدُونَهُ

الْمُنْتَظَرَ بِسِرْدابِ سامِرّاءَ وَكانَ مَوْلِدُهُ سَنَةَ اِثْنتَيْنِ وَثَلاثِينَ وَمِأَتَيْنِ)).(104)
يعنى :
((از جمله حوادث سال 260 آن بود كه در آن ابومحمَّد عسكرى (امام حسن عسكرى عليه السّلام ) وفات يافت و او يكى از امامان دوازده گانه به عقيده شيعه است كه ولادتش ‍ در سال 232 بود و او پدر محمَّد است كه شيعه او را ((منتظر)) نامند)).
اين مورخ مشهور به ولادت حضرت مهدى عليه السّلام تصريح مى كند و او و پدرش را به عقيده شيعه از امامان دوازده گانه و منتظر مى نامد و اين هر دو را به شيعه نسبت مى دهد. ولى روايات فصل گذشته نشان مى دهد كه عقيده اهل سنّت نيز در واقع چنين است و گر نه براى آنهمه احاديثى كه تصريح به نامهاى امامان دوازده گانه مى كند و يا حديث ((اَوَّلُهُمْ عَلِيُّ وَ آخِرُهُمْ الْمَهْدِيُّ)) و امثال آنها چه محملى مى توان پيدا كرد؟
2 - عمادالدين ابوالفداء اسماعيل بن نورالدين شافعى (متوفاى 732) مى گويد: على هادى (امام دهم عليه السّلام ) در سال 254 هجرى در سامرّا وفات يافت ، او پدر حسن عسكرى است و حسن عسكرى ، يازدهمين امام از ائمه دوازده گانه است و او حسن فرزند على زكى ، فرزند محمد جواد، فرزند على الرضا، فرزند موس ى الكاظم ، فرزند جعفر الصادق ، فرزند محمد الباقر، فرزند على زين العابدين ، فرزند حسين ، فرزند على بن ابى طالب است كه ذكرش گذشت - رضى اللّه عنهم اجمعين - ولادت حسن عسكرى در سال 230 بود و در ربيع الاوّل سال 260... در ((سرّ من راى )) از دنيا رفت و در كنار قبر پدرش على زكى به خاك سپرده شد. بعد اضافه مى كند:
((وَالْحَسَنُ الْعَسْكَريُّ الْمَذْكُورُ هُوَ والِدُ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَظَرِ صاحِبِ السِّرْدابِ وَمُحَمَّد الْمُنْتَظَرُ الْمَذْكُورُ هُوَ ثانِى عَشَرَ الاَئِمَّةِ اْلاِثْنَيْ عَشَرَ

عَلَى رأَي الاِمامِيَّةِ وَيُقالُ لَهُ الْقائِمُ وَالْمُنْتَظَرُ وَالْمَهْدِيُّ وَالْحُجَّةُ، وَوُلِدَ الْمُنْتَظَرُ الْمَذْكُورُ فِي سَنَةِ خَمْسٍ وَ خَمْسِينَ وَ مأَتيْنِ...)).(105)
يعنى :
((حسن عسكرى نامبرده پدر محمَّد منتظر صاحب سرداب است و به عقيده اماميّه او امام دوازدهم مى باشد او را ((قائم ))، ((مهدى )) و ((حجّت )) نامند و در سال 255 هجرى متولد شده است )).
اين مورخ مشهور نيز ولادت امام زمان عليه السّلام را محقق دانسته و او را دوازدهمين امام به عقيده شيعه گفته است ولى دلايل گذشته اثبات كرد كه به عقيده اهل سنّت نيز چنين است . منتها دوران تاريك بنى اميّه و بنى عبّاس و قبل از آن نگذاشته است آنچه در كتابها نوشته شده بر زبانها و آشكارا جارى شود تا آنكه ذكر مهدى عليه السّلام به نسيان كشيده نشود.
اما جريان ((صاحب السرداب )) كه در بيان هر دو مورخ فوق گذشت و در كلمات ديگران نيز خواهد آمد، لازم است در اين رابطه توضيحى بدهيم :
در خانه حضرت امام على النقى عليه السّلام سردابى بود كه آن حضرت و امام حسن عسكرى عليهماالسلام در آن عبادت مى كردند اكنون نيز آن سرداب در صحن عسكريّين عليهماالسّلام باقى است و شيعيان به زيارت آن مى روند. آنجا فقط به علت معبد امامان بودن ، مقدّس بود و مقدس است ، شيعه عقيده ندارد كه امام زمان عليه السّلام در آن غايب شده و از آنجا ظهور خواهد كرد و اين به غلط مشهور شده است ؛ چنانكه بزرگان شيعه بر اين مطلب تصريح كرده اند. اگر منظور صاحب كتابها از ((صاحب السرداب )) اين سخن باشد قطعاً نادرست است .
باز همين مورخ در ص 49، ج 2 تاريخ خود ضمن بيان حالات معتمد عبّاسى و حوادث سال 260 هجرى در بيان رحلت امام عسكرى عليه السّلام به ولادت مهدى موعود عليه السّلام تصريح كرده ، چنين مى گويد:
((وَفِيها تُوُفِّىَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طالِبٍ رَضِىَ

اللّهُ عَنْهُ وَهُوَ الْمَعْرُوفُ بِالْعَسْكَرى وَهُوَ اَحَدُ أَئِمَّةِ اْلاِثْنَيْ عَشَرَ عَلَى مَذْهَبِ اْلاِمامِيَّةِ وَهُوَ والِدُ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَظَرِ مِنْ سِرْدابِ سُرَّ مَنْ

رأَى عَلَى زَعْمِهِمْ وَكانَ مَوْلِدُهُ سَنَةَ اِثْنَتَيْنِ وَثَلاثِينَ وَمأَتَيْنِ حَسْبَما تَقَدَّمَ ذِكْرُهُ فِى سَنَةِ اَرْبَعٍ وَ خَمْسِينَ وَ مأَتَيْنِ)):
يعنى :
((همان سال حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمدبن على بن حسين بن على بن ابى طالب - رضى اللّه عنهم - معروف به عسكرى وفات يافت ، و او يكى از ائمّه اثناعشر - بنا بر مذهب اماميه - مى باشد و به اعتقاد آنها پدر محمد كه انتظار ظهور او را از سرداب سامرّا دارند مى باشد و ولادت او بنا بر آنچه در سال 254 ذكرش ‍ گذشت ، سال 232 بوده است )).
باز در اينجا مى بينيم كه دوازده امام را نام مى برد و پس از نقل رحلت حضرت عسكرى - صلوات اللّه عليه - مى گويد: او والد محمَّد منتظر است و اينكه مى گويد:((على مذهب الاماميه ))درپاسخ ‌گفتيم كه درمذهب اهل سنّت نيزچنين است .
3 - ابوالفرج بن جوزى ضمن انكار عقيده شيعه در باره امامت ، به ولادت امام زمان (فرزند حسن عسكرى عليه السّلام ) تصريح كرده و مى گويد:
((قالُوا الاِمامَةُ فِى مُوسىَ بْنِ جَعْفَرٍ ثُمَّ فِى اِبْنِهِ عَلِيٍّ ثُمَّ اِلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ثُمَّ اِلى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ اِلَى الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ(106)

الْعَسْكَرىِّ ثُمَّ اِلَى اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ وَهُوَ اْلاِمامُ الثّانِى عَشَرَ الْمُنْتَظَرُ الَّذِى يَزْعَمُونَ اَنَّهُ لَمْ يَمُتْ وَاَنَّهُ سَيَرْجَعُ فِى آخِرِ الزَّمانِ فَيَمْلاَُ اْلاَرْضَ

عَدْلاً)).(107)
يعنى :
((اماميه مى گويند كه امامت در موسى بن جعفر است ، سپس در فرزندش على ، سپس محمَّد بن على ، سپس على بن محمَّد، سپس ‍ حسن بن محمَّد عسكرى و بعد از او فرزندش محمَّد كه امام دوازدهم مى باشد كسى كه شيعه گمان مى كند او نمرده است و در آخرالزمان ظهور خواهد كرد و زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود)).
اين شخص كه از علماى مشهور حنبلى است با آنكه امامت ائمّه عليهم السّلام را به صورت عدم قبول نقل مى كند ولى كلامش صريح است در اينكه حسن عسكرى عليه السّلام فرزندى به نام ((م ح م د)) داشته است ، ابن جوزى در سال 597 در بغداد از دنيا رفته است .
4 - مسعودى ، ابى الحسن على بن الحسين (متوفاى 346) رحلت حضرت عسكرى عليه السّلام را از حوادث سال 260 هجرى گفته و به ولادت امام زمان عليه السّلام تصريح كرده و عين كلمات وى چنين است :
((وَ فِى سَنَةِ سِتِّينَ وَ مأَتَيْنِ قُبِضَ اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُوسىَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ

الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ اَبِى طالِبٍ عليهم السّلام فِى خِلافَةِ الْمُعْتَمَدِ وَهُوَ اِبْنُ تِسْعٍ وَ عِشْرِين سَنَةً وَهُوَ اَبُو الْمَهْدِيِّ الْمُنْتَظَرِ وَاْلاِمامِ

الْثّانِى عَشَرَ عِنْدَ الْقَطْعِيَّةِ مِنْ الاِمامِيَّةِ وَهُمْ جُمْهُورُ الْشِيعَةِ)).(108)
يعنى :
((در سال 260 هجرى ابو محمَّد حسن عسكرى ... از دنيا رفت و او 29 سال داشت و او پدر مهدى منتظر و امام دوازدهم نزد شيعه اماميّه است )).
نا گفته نماند كه شيعه ، مسعودى را شيعه مى داند و اهل سنّت در عقيده اهل سنّت . حاج خليفه در كشف الظنون راجع به كتاب او سخن گفته است . به هر حال ، سخن او در نظر شيعه و اهل سنّت هر دو معتبر مى باشد. در اينجا بيشتر از اين مجال بسط مقال نيست . به هر حال ، اين مورخ معتبر نيز ولادت امام عصر - صلوات اللّه عليه - را مسلّم و قطعى مى داند.
5 - ابن حجر هيثمى مكّى شافعى (متوفاى 974 هجرى ) در صواعق محرقه حالات امامان عليهم السّلام را نقل كرده و چون به امام حسن عسكرى عليه السّلام مى رسد، چنين مى نويسد:
((ماتَ بِسُرَّ مَنْ رَأَى وَ دُفِنَ عِنْدَ اَبِيِهِ وَ عَمِّهِ وَ عُمُرُهُ ثَمانِيةٌ وَعِشْرُونَ سَنَةً وَيُقالَ: اِنَّهُ سُمَّ اَيْضاً وَلَمْ يَخْلِفْ غَيْرَ وَلَدِهِ اَبِى الْقاسِمِ مُحَمَّدٍ

الْحُجَّةِ وَعُمُرُهُ عِنْدَ وَفاةِ اَبِيهِ خَمْسُ سِنِينَ لكِنْ آتاهُ اللّه فِيهاَ الْحِكْمَةَ وَيُسَمىَّ الْقاسِمُ (الْقائِمُ) الْمُنْتَظَرُ)).(109)
يعنى :
((امام عسكرى عليه السّلام در ((سامرّا)) وفات يافت و نزد پدر و عمويش دفن گرديد، عمرش به وقت رحلت 28 سال بود، به قولى او را مسموم كردند و از خودش فرزندى جز ابوالقاسم محمَّد حجّت را باقى نگذاشت ، عمر او به وقت وفات پدرش پنج سال بود ليكن خدا در آن كمى سنّ به وى حكمت امامت را عطا كرده بود)).
با توجه به مطالب گذشته لازم است در اينجا به چند نكته اشاره كنيم :
اوّل :
چنانكه در فصل اوّل گذشت ابن حجر مكّى از كسانى است كه به تواتر، حديث ((يكون بعدى اثنا عشر خليفة كلّهم من قريش )) اقرار كرده است ولى در تعيين آن دوازده نفر، كار به جايى نبرده و نتوانسته است مصداق آنان را بيان نمايد با آنكه عملاً حالات على عليه السّلام و يازده فرزندش را مفصلاً بيان كرده است !
دوّم :
ظاهراً در عبارت ((عند ابيه و عمّه )) به جاى ((عمّه )) ((عمته )) باشد؛ زيرا در ((سامرّا)) چهار بزرگوار در كنار هم دفن شده اند: امام هادى ، امام عسكرى ، نرجس خاتون ، مادر مهدى موعود و حكيمه دختر امام جواد و عمّه امام حسن عسكرى عليهم السّلام و در آنجا كسى به نام عموى آن حضرت وجود ندارد.
سوّم :
اينكه در باره مهدى عليه السّلام گفته : ((لكن آتاه اللّه فيها الحكمة )) ابن حجر به امامت امام زمان عليه السّلام اقرار كرده است ؛ چنانكه در باره حضرت يحيى آمده است : (... وَاتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً)(110) و حضرت عيسى عليه السّلام در گهواره فرموده است : (... اِنِّى عَبْدُاللّه اتانِيَ الْكِتابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً)(111) به هر حال ، ايشان قطع نظر از ولادت حضرت مهدى - صلوات اللّه عليه - به امامت وى نيز اشاره كرده است و شايد چيزهايى هم در مغزش بوده كه محيط، اجازه گفتن به او را نداده است واللّه اعلم .
6 - ابن صبّاغ ، نورالدين على بن محمَّد بن صبّاغ مالكى (متوفاى 855) در باره حضرت عسكرى عليه السّلام مى گويد:
((وَكانَتْ مُدَّةُ اِمامَتِهِ سَنَتَيْنِ... وَ خَلَّفَ اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ مِنَ الْوَلَدِ اِبْنَهُ الْحُجَّةَ الْقائِمَ الْمُنْتَظَرَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ وَكانَ قَدْ اَخْفى مَوْلِدَهُ وَ سَتَرَ

اَمْرَهُ لِصُعُوبَةِ الْوَقْتِ وَخَوْفِ الْسُّلْطانِ وَ تَطلُّبِهِ للشِّيْعَةِ وَالْقَبْضِ عَلَيْهِمْ)).(112)
يعنى :
((مدت امامت امام حسن عسكرى دو سال بود... و او بعد از خودش ، فرزندش حجّت قائم را باقى گذاشت كه براى حكومت حق ، انتظارش كشيده مى شود، پدرش ولادت او را مخفى نگاه داشته و جريانش را مستور كرده بود و آن به علت سختى كار و خوف از سلطان وقت بود كه شيعه را جستجو كرده و آنان را بازداشت مى نمود)).
ابن صبّاغ نسب ، ولادت و مادر آن حضرت را نيز مطرح كرده ، چنين مى گويد:
((وُلِدَ اَبُو الْقاسِمِ مُحَمَّدٌ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ الْخالِصِ بِسُرَّ مَنْ رَأَى لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبانَ سَنَةَ خَمْسٍ وَخَمْسِينَ وَمأَتَيْنِ لِلْهِجْرَةِ وَأَمّا

نَسَبُهُ فَهُوَ اَبُوالْقاسِمِ مُحَمَّدٌ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ الْخالِصِ بْنِ عَلِيٍّ الْهادِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوادِ...)).(113)
يعنى :
((ابوالقاسم محمد حجت ، پسر حسن خالص در سامرا نيمه شعبان سال 255 هجرى به دنيا آمد. اما نسبش : او ابوالقاسم ((م ح م د)) حجّت فرزند حسن خالص فرزند على هادى ، فرزند محمَّد جواد، فرزند على الرضا، فرزند موسى كاظم ، فرزند جعفر صادق ، فرزند محمَّد باقر، فرزند على زين العابدين ، فرزند حسين بن على بن ابى طالب است . مادرش ‍ كنيزى است به نام نرجس بهترين كنيز،نام اوراغيراز اين نيز گفته اند، كنيه اش ابوالقاسم ، لقبش حجّت ، مهدى ،خلف صالح ، قائم ، منتظر، صاحب الزمان و مشهورترين آنان همان ((مهدى ))است )).
بدين طريق مى بينيم كه ابن صبّاغ هم به ولادت آن حضرت اشاره كرده و هم امامت او و امام دوازدهم بودنش را بيان نموده است .
ناگفته نماند كه ابن صبّاغ (114) از كتاب ارشاد مرحوم شيخ مفيد دانشمند و فقيه بزرگوار شيعه به صورت مقبول چنين نقل مى كند: امام بعد از ابو محمَّد حسن عسكرى پسرش ‍ محمَّد بود، امام حسن عسكرى غير از وى پسرى نگذاشت . پدرش او را به طور مخفى در جاى خود گذاشت ، عمر وى به هنگام رحلت پدرش پنج سال بود ولى خداى تعالى در آن سن و سال به او حكمت عطا فرمود، چنانكه به يحيى عليه السّلام در حال طفوليت ، حكمت عطا كرد و او را در حال كودكى ، امام گردانيد (... وَآتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً)(115) ، چنانكه عيسى بن مريم را در گهواره پيامبر كرد، عيسى عليه السّلام در آغوش مادرش چنين گفت : (... اِنّى عَبْدُاللّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيّاً)).(116)
در دين اسلام براى آن حضرت پيش از ولادتش از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ، و از جدّش على بن ابى طالب و از بقيه پدرانش كه اهل اشرف المراتب اند خبر صريح و نصّ وارد شده است . او صاحب شمشير و قائم منتظر است چنانكه در اين رابطه خبر صحيح داريم ، او را پيش از قيامش دو تا غيبت هست ، يكى از ديگرى مفصلتر مى باشد، اولى كه كوتاه بود از ولادتش تا انقطاع سفارت و نيابت بين او و شيعيانش بود (حدود 69 سال ) اما ديگرى طولانى است و در آخر، او با شمشير قيام خواهد فرمود؛ زيرا خداوند فرموده : (وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحُونَ)(117) و مصداق آن ، حكومت عدالت گستر و جهان شمول حضرت مهدى عليه السّلام است .
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده : ((لَنْ تَنْقَضِى اْلاَيّامُ واللَّيْالِى حَتّى يَبْعَثَ اللّهُ رَجُلاً مِنْ اَهْلِ بَيْتِى يُواطِئُ اِسْمُهُ

اِسْمى يَمْلاُ اْلاَرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً)).(118)

((عَنْ زُرَارَةَ قالَ سَمِعْتُ اَبا جَعْفَرٍ عليه السّلام يَقُولُ: اَلاَئِمَّةُ اْلاِثْنَيْ عَشَرَ كُلُّهُمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عَلِيِّ بْنِ

اَبِي طالِبٍ وَاَحَدَ عَشَرَ مِنْ وِلْدِهِ)).
((و از زراره نقل شده كه مى گويد: از ابو جعفر (امام باقر عليه السّلام ) شنيدم كه مى فرمود: امامان دوازده گانه همه از آل محمَّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هستند و آنان عبارتند از: على بن ابى طالب و يازده فرزندش )).
پس از آنكه ابن صبّاغ اين مطالب را به صورت مقبول و بدون چون و چرا از ارشاد نقل كرده ، اضافه مى كند كه ابن خشّاب در كتاب ((مواليد اهل البيت )) سند را به على بن موسى عليه السّلام مى رساند كه فرمود: ((خلف صالح از نسل ابى محمَّد حسن بن على است و او صاحب الزمان و قائم مهدى است )).
((عَلِىُّ بْنُ مُوسىَ الرِّضا عليه السّلام اَنَّهُ قالَ: الْخَلَفُ الصّالِحُ مِنْ وِلْدِ اَبِى مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَهُوَ صاحِبُ الزَّمانِ الْقائِمُ الْمَهْدِيُّ)).
اما نصّ بر امامت وى از جانب پدرش آن است كه محمَّد بن على بن بلال مى گويد: ((دستور ابى محمَّد حسن بن على عسكرى به من آمد و آن وقت از عمر آن حضرت فقط دو سال مانده بود، به من از جانشين خود خبر داد، سپس وقتى كه فقط سه روز از عمرش ‍ باقى مانده بود به من خبر داد كه جانشين او بعد از وى فرزندش خواهد بود)).
ناگفته نماند كه ابن صبّاغ با آنكه مالكى مذهب است اين مطالب حقّه را بدون كوچكترين ترديد نقل مى كند و اين مى رساند كه مطلب براى اين دانشمند و امثال وى كاملاً روشن و آفتابى بوده است و گر نه يك نفر از اهل سنّت ، آن هم از علمايشان چگونه مى تواند با اين صراحت و بى پرده سخن بگويد!
7 - قرمانى ، ابو العباس احمد بن يوسف دمشقى (متوفاى 1019 هجرى ) مى گويد:
((اَلْفَصْلُ الْحادِى عَشَرَ فِى ذِكْرِ الْخَلَفِ الْصّالِحِ اَلاِْمام أ بِى الْقاسِمِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِّ رَضِي اللّه عَنْهُ وَكانَ عُمْرُهُ عِنْدَ وَفاةِ

اَبِيهِ خَمْسَ سِنِينَ آتاهُ اللّه فِيهاَ الْحِكْمَةَ كَما اُوتِيها يَحْيى عليه السّلام صَبِيّاً وَكانَ مَرْبُوعَ الْقامَةِ حَسَنَ الْوَجْهِ وَالشَّعْرِ، اَقْنَىَ اْلاَنْفِ

اَجْلَى الْجَبْهَةِ)).(119)
يعنى :
((فصل يازدهم كتاب در بيان حال خلف صالح امام ابى القاسم ((م ح م د)) فرزند حسن عسكرى است كه عمرش به وقت وفات پدرش پنج سال بود، ولى خدا به وى حكمت (و امامت ) عطا فرمود چنانكه به يحيى عليه السّلام داده شد، او متوسط القامه ، زيبا موى ، زيبا بينى (120) ، و گشاده پيشانى است )).
معلوم مى شود كه مسأ له به قدرى واضح ، حتمى و يقينى بوده كه اين مورخ حتى به ذكر قيافه و شمايل مبارك آن حضرت نيز پرداخته است و ولادت وى را از حتميّات دانسته و با جمله ((الخلف الصالح الامام )) از آن بزرگوار ياد كرده است .
8 - حافظ، ابو عبداللّه محمد بن يوسف كنجى شافعى (متوفاى 658 هجرى ) مانند ديگران رحلت حضرت عسكرى و ولادت حضرت مهدى را بيان كرده و او را امام منتظر ناميده است ، اينك عين كلام او را نقل مى كنيم :
((وَ قُبِضَ (الْعَسْكَريُّ عَلَيْهِ السَّلامْ) يَوْمَ الْجُمُعَةِ لِثَمانٍ خَلَوْنَ مِنْ رَبِيعِ اْلاَوَّلِ سَنَةَ سِتِّينَ وَ مأَتَيْنِ وَلَهُ يَوْمَئِذٍ ثَمانٌ وَ عِشْرُونَ سَنَةً بِسُرَّ

مَنْ رَأَى وَ دُفِنَ فِى الْبَيْتِ الَّذِى دُفِنَ فِيهِ اَبُوهُ وَ خَلَّفَ اِبْنَهُ وَهُوَ اْلاِمامُ الْمُنْتَظَرُ وَنَخْتِمُ الْكِتابَ وَ نَرِدُهُ مُنْفَرِداً)).(121)
يعنى :
((امام عسكرى - صلوات اللّه عليه - روز جمعه هشتم ربيع الاوَّل در سال 260 در سامرّا از دنيا رفت و در خانه اى كه پدرش دفن شده بود دفن گرديد پسرش را بعد از خود گذاشت و اوست امام منتظر، كتاب كفاية الطالب را در اينجا تمام كرده و حالات امام منتظر را در كتابى مخصوص مى نگاريم )).
ناگفته نماند كه : اين عالم ، كتاب كفاية الطالب فى المناقب را در حالات حضرت عسكرى - صلوات اللّه عليه - تمام كرده ، آن وقت حالات حضرت مهدى عليه السّلام را در كتابى به نام :((البيان فى اخبار صاحب الزمان )) نوشته است . حاج خليفه در كشف الظنون (122) مى گويد: ((البيان فى اخبار صاحب الزمان للشيخ ابى عبداللّه محمد بن يوسف الكنجى المتوفى سنة 658)) بنابراين ، در نسبت اين كتاب به او شكى نيست .
البته جاى بسيار دقت است كه اين حافظ مشهور به طور ارسال مسلّم مى گويد: ((وهو الامام المنتظر))، خدايا! مطلب در نزد اين علما چقدر روشن و واضح و آشكار بوده كه بدون هيچ دغدغه مى گويند: ((وهو الامام المنتظر)) سبحان اللّه ! حيف كه خلافت امويان و عبّاسيان و غيره مانع ترويج اين حقايق شد.
9 - شبراوى ، عبداللّه بن محمد بن عامر شبراوى مصرى شافعى (متوفاى 1172 هجرى ) مانند ديگر مورخين و محدّثين رحلت امام عسكرى و ولادت امام مهدى عليهماالسّلام را چنين ذكر مى كند:
((اَلثّانِى عَشَرَ مِنَ اْلاَئِمَّةِ اَبُوالْقاسِمِ مُحَمَّدٌ الْحُجَّةُ اْلاِمامُ قِيلَ هُوَ الْمَهْدِيُّ الْمُنْتَظَرُ، وُلِدَ اْلاِمامُ مُحَمَّدٌ الْحُجَّةُ اِبْنُ اْلاِمامِ الْحَسَنِ الْخالِصِ

رَضِيَ اللّه عَنْهُ بِسُرَّ مَنْ رأَى لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبانَ سَنَةَ خَمْسٍ وَ خَمْسِينَ وَ مأَتَيْنِ قَبْلَ مَوْتِ أَبِيهِ بِخَمْسِ سِنينَ وَكانَ اَبُوهُ قَدْ اَخْفاهُ

حِينَ وُلِدَ وَ سَتَرَ اَمْرَهُ لِصُعُوبَةِ الْوَقْتِ وَ خَوْفِهِ مِنْ الْخُلَفاء... وَكانَ اْلاِمامُ مُحَمَّدٌ الْحُجَّةُ يُلَقَّبُ اَيْضاً بِالْمَهْدِىِّ وَالْقائِمِ وَالْمُنْتَظَرِ وَالْخَلَفِ

الصّالِحِ وَصاحِبِ الزَّمانِ وَاَشْهَرُها الْمَهْدِيُّ وَلِذلِكَ ذَهَبَتِ الشِّيعَةُ: اَنَّهُ الّذِي صَحَّتِ اْلاَحادِيثُ بِأ نَّهُ يَظْهَرُ فِي آخِرِ الزَّمانِ وَاَنَّهُ مَوْجُودٌ فِى

السِّرْدابِ)).(123)
يعنى :
((دوازدهمين امام ابوالقاسم ((م ح م د)) حجّت است ، گويند: مهدى منتظر، اوست . امام ((م ح م د)) حجّت پسر امام حسن خالص در شب نيمه شعبان سال 255، پنج سال پيش از وفات پدرش به دنيا آمد، پدرش ولادت او را به علت دشوارى وقت و ترس از خلفا... مخفى نگاه داشته بود، امام ((م ح م د)) حجّت ، لقبش مهدى ، قائم ، منتظر، خلف صالح ، صاحب الزمان بود، اشهر القابش همان ((مهدى )) است . لذا شيعه معتقد شده است او همان است كه احاديث صحيحه مى گويند در آخرالزمان ظهور خواهد كرد و او در ((سرداب )) موجود است )).
در اينجا سه نكته را يادآور مى شويم :
اوَّل :
جريان سرداب را در گذشته گفتيم كه سرداب قداستش فقط به علت معبد بودن است و عسكريين عليهماالسّلام در آن عبادت مى كردند و امام زمان عليه السّلام نه در سرداب غايب شده و نه در سرداب است و نه از آن ظهور خواهد كرد و اين به غلط مشهور شده است .
دوّم :
اينكه مى گويند: ((شيعه به مهدى موعود بودن او معتقد شده است )) گفته شد كه دلايل اهل سنّت نيز او را مهدى موعود مى دانند، چنانكه در فصل قبلى نقل گرديد.
سوّم :
در كلام شبراوى و ديگران گذشت كه امام حسن عسكرى عليه السّلام ولادت پسرش را از خوف خلفا مخفى نگاه داشته بود، مى گوييم چرا مخفى نگاه داشته بود، چرا ولادت يك نفر را مخفى نگاه دارند و چرا از خلفا بترسند؟ اين نيست مگر به جهت آنكه معلوم شده بود كه مهدى موعود فرزند حسن عسكرى عليهماالسّلام است والاّ علّتى نبود كه وى را مخفى نگاه دارد.
10 - ابن عماد، عبدالحىّ بن احمد دمشقى حنبلى (متوفاى 1089 هجرى ) در حوادث سال 260 هجرى مى گويد:
((وَفِيها تُوُفِّيَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِىِّ بْنِ الْجَوادِ بْنِ عَلِي الرِّضاَ بْنِ مُوسَى الْكاظِمِ بْنِ جَعْفَرٍ الْصّادِقِ الْعَلَوىِّ الْحُسَيْنِىِّ، اَحَدُ الاِْثْنَيْ عَشَرَ

الَّذِينَ تَعْتَقِدُ الرّافِضَةُ فِيهِمُ الْعِصْمَةَ وَهُوَ والِدُ الْمُنْتَظَرِ مُحَمَّدٍ صاحِبِ السِّرْدابِ)).(124)
يعنى :
((و در آن سال حسن بن على بن جواد بن على الرضا بن موسى كاظم بن جعفر صادق علوى حسينى وفات يافت ، او يكى از دوازده نفرى است كه شيعه به عصمت آنان اعتقاد دارد و او پدر ((محمَّد منتظر)) صاحب سرداب مى باشد)).
به نظر مى آيد اين مورخ و محدّث ، چنانكه از كلماتش پيداست از نقل جريان اكراه دارد ولى به ناچار ولادت حضرت مهدى عليه السّلام را و اينكه او فرزند حسن عسكرى عليه السّلام است اقرار و گواهى مى دهد، و اى كاش ! ايشان دلايل گذشته را به نظر مى آورد و شايد در نظر داشته و مغلوب جوّ موجود شده است .
11 - عبداللّه بسمل راجع به ولادت حضرت مهدى عليه السّلام چنين مى گويد:
((اَلاِمامُ الْمَهْدِيُّ اِسْمُهُ مُحَمَّدٌ كُنْيَتُهُ اَبُوالْقاسِمِ، لَقَبُهُ الْحُجَّةُ وَالْمَهْدِيُّ وَالْخَلَفُ الصّالِحُ وَالْقائِمُ وَالْمُنْتَظَرُ وَصاحِبُ الزَّمانِ وَعُمْرُهُ عِنْدَ وَفاةِ

اَبِيهِ خَمْسُ سِنيِنَ لكِنْ آتاهُ اللّهُ فِيهَا الْحِكْمَةَ)).(125)
يعنى :
((اسم امام مهدى ((محمَّد)) و كنيه اش ابوالقاسم است ، لقبش حجّت ، مهدى ، خلف صالح ، قائم ، منتظر و صاحب الزمان مى باشد و در هنگام وفات پدرش پنج سال داشت ، لكن در همان سن كم ، خداوند به او حكمت عطا فرمود)).
اين سخن نظير سخنان قبل است ، ولادت حضرت ، نزد صاحب كتاب ، يقينى بوده و از عباراتش كاملاً معلوم مى شود كه آن حضرت را امام و فرزند بلافصل حضرت عسكرى عليه السّلام مى داند و جمله ((لكِنْ آتاهُ اللّهُ فِيهاَ الْحِكْمَةِ))
يعنى :
خداوند در آن پنج سالگى به او حكمت عطا كرده بود نظير (... وَآتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً)(126) كه در باره حضرت يحيى عليه السّلام است قسم به عمرم كه اين عالم با اين بيان ، امامت آن حضرت را قبول كرده است . چه بيانى بالاتر از اين مى خواهيم ؟!
12 - زِرِكلى ، آن حضرت - صلوات اللّه عليه - را از اعلام شمرده و به ولادت و مدت عمرش تا رحلت پدرش اشاره كرده و چنين مى گويد:
((مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِّ (الْخالِصِ) بْن عَلِي الْهادِيِّ اَبُوالْقاسِمِ آخِرُ اَلاَْئمَّةِ اَلاِْثْنَيْ عَشَرَ عِنْدَ اْلاِمامِيَّةِ وَ هُوَ الْمَعْرُوفُ عِنْدَهُمْ

بِالْمَهْدِيِّ وَصاحِبِ الزَّمانِ وَالْمُنْتَظَرِ وَالْحُجَّةِ... وُلِدَ فِى سامِرّا وَماتَ اَبُوهُ وَلَهُ مِنَ الْعُمْرِ نَحْوُ خَمْسِ سنين ...وَقِيْلَفِى تارِيخ

‌ِمَوْلِدِهِلَيْلَةَنِصْفِشَعْبانَسَنَةَخَمْسٍ وَ خَمْسِينَ وَمأَتَيْنِ)).(127)
يعنى :
((محمَّد بن حسن عسكرى (خالص ) فرزند على هادى ابوالقاسم آخرين ائمه دوازده گانه نزد اماميّه مى باشد و او نزد اماميّه به مهدى ، صاحب الزمان ، منتظر و حجّت معروف است و در سامرّا به دنيا آمده است و وقتى پدرش فوت كرد، او پنج سال داشت . بعضى تولد او را شب نيمه شعبان سال 255 دانسته اند)).
اصلاً اين عبارات نورانى در باره انسانى كه بيش از پنج سال عمر نداشته و از اعلام است جز امامت و مهدى موعود بودن چه معنايى مى تواند داشته باشد؟ اى كاش ! زركلى مقدارى به خودش زحمت داده رواياتى را كه در فصل گذشته گفته ايم به نظر مى آورد و آن وقت مى ديد آيا امام دوازدهم بودن آن حضرت ((عندالاماميّه )) است يا ((عندالاماميّه واهل السنّه )) مى باشد.
13 - ديار بكرى ، حسين بن محمد بن حسن مالكى (متوفاى 982) در مكّه معظمه در باره ولادت و نسب آن حضرت چنين مى گويد:
((الثّانِى عَشَرَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضا يُكَنّى اَباَالْقاسِمِ وَ لَقّبَهُ الاِمامِيَّةُ بِالْحُجَّةِ وَالْقائِمِ وَالْمَهْدِيِّ

وَالْمُنْتَظَرِ وَصاحِبِ الزَّمانِ وَهُوَ عِنْدَهُمْ خاتَمٌ لِلاِثْنَيْ عَشَرَ اِماماً... اُمُّهُ اُمُ وَلَدٍ اسْمُها صَيْقَلُ وَ قِيلَ: سَوْسَنُ وقيلَ:

نَرْجِسُ وَقِيلَ: غَيْرُذلِكَ، وُلِدَ فِى سُرَّ مَنْ رَأَى فِى الثّالِثِ وَالْعِشْرِينَ مِنْ رَمَضانَ سَنَةَ ثَمانِينَ وَ خَمْسِينَ وَ مأَتَيْنِ)).(128)
يعنى :
((امام دوازدهم ((م ح م د)) پسر حسن ، پسر على ، پسر محمد، پسر على الرضاست ، كنيه اش ‍ ابوالقاسم مى باشد، شيعه به او لقب حجّت ، قائم ، مهدى ، منتظر، و صاحب الزمان داده است ، از نظر شيعه او تمام كننده و خاتم امامان دوازده گانه است ... مادرش كنيزى است به نام صيقل و به قولى سوسن و به قولى نرجس و غير از آن نيز گفته اند، ايشان در روز بيست و سوم رمضان ، سال 258 هجرى در سامرّا متولّد شد)).
همين مورخ ، ضمن ذكر رحلت امام عسكرى عليه السّلام باز به ولادت حضرت مهدى صلوات اللّه عليه - اشاره كرده و چنين مى گويد:
((وَفِى سَنَةِ سِتِّينَ وَ مأَتَيْنِ ماتَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِىِّ بْنِ الْجَوادِ بْنِ الرِّضا الْعَلَوىِّ اَحَدُ اْلاَئِمَّةِ الاِثْنَىْ عَشَرَ الَّذِينَ تَعْتَقِدُ اْلاِمامِيَّةُ الرّافِضيَّةُ

عِصْمَتَهُمْ وَ هُوَ والِدُ مُنْتَظَرِهِمْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ)).(129)

بر گرفته از:کتاب اتفاق در مهدى موعود عليه السلام

مؤ لف : سيّد على اكبر قرشى


 

آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله)




ولادت

معظم له در روز 9 ربیع الاول سال 1349 هـ . ق در شهر مقدس مشهد متولد گردید و پدرش به میمنت نام جدّش او را (علی) نام نهاد.
نام پدر گرامیشان مرحوم سید محمد باقر و نام جدّ ایشان كه از بزرگان علم و زهد بوده سید علی میباشد. زندگینامه ایشان را مرحوم شیخ آقا بزرگ طهرانی در كتاب (طبقات أعلام الشیعه قسمت چهارم ص 1432) ذكر نموده است. گفته شده در نجف از شاگردان مولا علی نهاوندی و در سامرا از شاگردان مجدّد شیرازی و از شاگردان خاص مرحوم سید اسماعیل صدر گردید و در سال 1308 هـ . ق به شهر مقدس مشهد بازگردید و در آنجا مستقر گشت، و از مهمترین شاگردانش، فقید بزرگوار شیخ محمد رضا آل یاسین (قدس سره) میباشد.
خاندان معظم له از سادات حسینی میباشند كه در عهد صفوی در اصفهان میزیستند و از طرف سلطان حسین صفوی، جدّ اعلی ایشان سید محمد را به منصب شیخ الاسلامی در سیستان منصوب نمود و ایشان به آنجا منتقل شده و با خانواده شان در آنجا سكنی گزیدند.
از نوادگان ایشان سید علی جدّ معظم له، اولین شخصی بود كه به شهر مقدس مشهد مهاجرت نمود و در مدرسه مرحوم ملا محمد باقر سبزواری مستقر گردید و از آنجا برای تكمیل درس خود به نجف اشرف مهاجرت نمود.
حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) در پنج سالگی به تعلیم قرآن كریم پرداخت، سپس وارد مدرسه دار التعلیم دینی به منظور آموزش علوم دینی شد كه در این مدت نيز خوشنویسی را از استاد فن آموخت.
در سال 1360 هـ . ق به امر پدر بزرگوارشان شروع به آموختن مقدمات علوم حوزوی نمود كه مجموعه ای از دروس ادبی همچون (شرح الفیه ابن مالك، مغنی ابن هشام، مطول تفتازانی، مقامات حریری و شرح نظام) را نزد مرحوم ادیب نیشابوری و بعضی دیگر از اساتید پرداخت. همچنين (شرح لمعه و قوانین) را نزد مرحوم سید احمد یزدی فرا گرفت و قسمتی از دروس سطوح مثل (مكاسب، رسائل و كفایه) را نزد عالم جلیل شیخ هاشم قزوینی خواند.
تعدادی از كتب فلسفی همچون (شرح منظومه سبزواری، شرح الاشراق و اسفار) را نزد مرحوم آیسی خوانده و (شوارق الالهام) را نزد مرحوم شیخ مجتبی قزوینی آموخت و از محضر علامه محقق میرزا مهدی اصفهانی و همچنين از محضر میرزا مهدی آشتیانی و میرزا هاشم قزوینی بهره هاى فراوان برده است.
پس از فراگیری (علوم ابتدائی، مقدمات و سطح) نزد برخی از اساتید و مدرّسان به فراگیری (علوم عقلیه و معارف الهیه) پرداخت. سپس در سال 1368 هـ . ق به شهر مقدس قم مهاجرت نموده و از محضر مرجع بزرگ آیت الله بروجردی (قدس سره) در درس فقه و اصول شركت نمود و از دانش و معرفت فقهی او بویژه در علم رجال و حدیث استفاده بسیاری نمود. وی همچنین در دروس فقیه و عالم فاضل سید حجت كوه كمره ای (قدس سره) و تعدادی از علمای معروف آن دوره شركت جست.
معظم له در مدت اقامت خود در قم مكاتباتی كه با مرحوم سید علی بهبهانی (یكی از علمای برجسته اهواز و از تابعین مدرسه محقق شیخ هادی طهرانی) درباره بعضی از مسائل (قبله) داشته است، به طوری كه در این مسائل مناقشات مفصلی حول آراء مرحوم محقق طهرانی داشته و مرحوم بهبهانی از آراء استاد خود دفاع می نمود، پس از مدتی مكاتبه، مرحوم بهبهانی نامه تشكری برای معظم له فرستاده و از ایشان تمجید و تقدیر كاملی نمود، و قرار بر آن شد كه ادامه بحث در موقع تشرّف ایشان به مشهد انجام گیرد.
در سال 1371 هـ . ق معظم له از قم به نجف اشرف مهاجرت نمود، و در روز اربعین حسینی (علیه السلام) وارد كربلا گردید، سپس به نجف سفر نمود. به مدرسه بخارائی وارد شده و مستقر گردیدند، كه در محضر اساتید بزرگی همچون آیت الله خوئی و شیخ حسین حلی (قدس سرهما) در فقه و اصول به مدت طولانی حاضر گردید و همچنین در این مدت هم در دروس بزرگانی همچون آیت الله حكیم و آیت الله شاهرودی (قدس سرهما) حاضر گردید.
در سال 1380 هـ . ق معظم له تصمیم رجوع به موطن خود مشهد گرفت و با تصور اينكه در آنجا مستقر خواهد شد، لذا اساتیدشان آیت الله خوئی و شیخ حسین حلی (قدس سرهما) درجه اجتهاد وى را مكتوب نمودند. همچنین محدث بزرگ، آقا بزرگ طهرانی شهادت دیگری در تبحر ایشان به علم رجال و حدیث مكتوب نمود.
معظم له در سال 1381 هـ . ق بار دیگر از وطن خود به نجف بازگشت و با ورودشان شروع به درس (خارج فقه در باب مكاسب شیخ انصاری) و متعاقب آن (شرح عروه در باب طهارت) و بیشتر (كتاب صلاة) را تدریس نمودند، تا در سال 1418 هـ . ق بعد از آنكه (كتاب صوم) را به پایان رسانده بود، شروع به (شرح كتاب اعتكاف) نمود.
در این مدت در موضوعات مختلفی همچون (كتاب قضاء، ابحاث ربا، قاعده الالزام و قاعده تقیه) بحثهای فقهی داشته اند. همچنین در این مدت بحثهایی در (علم رجال) كه شامل (حجیت مراسیل ابن ابی عمیر، شرح مشیخة التهذیبین و غیره) نیز داشته اند.
همچنین معظم له بحثهایی در علم اصول را در شعبان 1384 هـ . ق شروع نموده و دوره سوم تدریس را در شعبان 1411 هـ . ق به پایان رساندند و تمام درسهای ایشان در بحثهای فقه و اصول از سال 1397 هـ . ق تا به حال به صورت كاستهای صوتی موجود میباشد. و در این روزها (1423 هـ) مشغول به تدریس (كتاب زكات از شرح عروة الوثقی) میباشند.


نبوغ علمی

معظم له همواره در بحوث اساتید خود استعداد و هوش فوق العاده ای داشته و برجسته تر از همه همشاگردانش بود. وی در كثرت تحقیق و تتبع در مسائل فقهی و رجال و تداوم فعالیت عـلمی و آشنائی با بسیاری از نظریه ها در میدانهای علمی گوناگون در حوزه، مهارت استثنائی نشان دادند.
شایان ذكر است كه میان معظم له و شهید صدر (قدس سره) در حوزه نبوغ علمی، رقابت شدید بود. لذا می توان از گواهی اجتهاد ايشان كه دو تن از اساتید وی یعنی آیت اللّه العظمی سید ابوالقاسم خوئی (قدس سره) و علامه حسین حلی (قدس سره) نگاشته اند پی برد.
مـعروف است كه آیت اللّه خوئی (قدس سره) به هیچ یك از شاگردان خود، به جز حضرت آیت اللّه الـعـظمی سیستانی (دام ظله) و آیت اللّه شیخ علی فلسفی (يكى از علمای معروف مشهد) گواهی خطی ندادند. و نـیـز علامه آقا بزرگ تهرانی (قدس سره) برای معظم له در سال 1380 هجری قمری گواهینامه نوشته است و در آن از مهارت و درایت وی در علم رجال و حدیث تمجید نموده است . یـعـنی هنگامی كه ايشان هنوز به سن 31 سالگی نرسیده بودند حائز این مرتبه والا گردیده اند.


تألیفات و دستاوردهای فکری

نـزدیک بـه 34 سال پیش، ايشان تدریس بحث (خارج فقه، اصول و رجال) را شروع نمودند. و نیز بحثهایی پیرامون (مكاسب، طهارت، نماز، خمس) و برخی از قواعد فقهی مانند (تقیه، و الزام) به انجام رساندند. ايشان تـدریـس اصول را در سه دوره تمام نموده كه بعضی از بحثهای این دوره، مثل بحثهای (اصول عـلمی، تعادل و تراجیح) و همچنین بعضی از مباحث فقهی و برخی از (ابواب نماز، قاعده تقیه و الزام) آماده چاپ است.
عـده ای از فـضـلای مـعروف كه هم اكنون بعضی از ایشان مدرّس بحث خارج می باشند مانند (علامه شیخ مـهـدی مـرواریـد، علامه سید مرتضی مهری، علامه سید حبیب حسینیان، سید مرتضی اصفهانی، علامه سید احمد مددی، عـلامه شیخ باقر ایروانی) و تعدادی از اساتید حوزه های علمیه، بحث ایشان را به بررسی گذاشتند. معظم له همزمان با تدریس و بحث، مشغول تألیف و نگاشتن كتابهای مهم و چند رساله شدند. هـمـچنین، ايشان كلیه تقریرات بحثهای اساتید خود را نيز به رشته تألیف درآورده اند.


روش بحث و تدريس

روش حـضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) از دیگر روشهای اساتید حوزه و ارباب بحث خارج تفاوت دارد. برای مثال: در زمینه بحث (علم اصول) به ویژگیهای زیر اشاره کرد:
الف ـ ذكر تاریخ بحث و شناخت اصول و پایه های آن:
مانند: سهولت و آسـانی (مشتق) وتركیبات آن باشد، یا عقیدتی ـ سیاسی ، مانند: بحث تعادل و تراجیح، كه در آن گفته است: (قضیه اختلاف احادیث نتیجه مبارزات و كشمكشهای فكری و عقیدتی آن زمان و نیز شرایط سیاسی زمان امامان علیهم السلام بود. و اندك اطلاعی از تاریخ این بحث ما را به گوشه و كنار آن مسئله و حقیقت افكار و آراء كه در این باره مطرح است، می رساند).
ب ـ پیوند میان فكر حوزوی و فرهنگهای معاصر ضمن بحث از معنی الفاظ:
مؤلف كتاب (الكفایة) عقیده خود درباره معانی الفاظ را بر اساس نظریه فلسفی معاصر، كه به نام (نظریه تكثر ادراكی) در فعالیت ذهن بشری و خلاقیت آن است، ساخته است. بـه ایـن مـعـنی كـه ذهـن ممكن است یك مطلب را با دو شكل مختلف تصور كند: یكی را با استقلال و دقت و وضوح ، كه به او (اسم) گفته می شود و دیگری با انقباض یا گرفتگی ، كه آن (حرف) نامیده می شود، و وقـتی كه وارد بحث (مشتق) می شود، ایشان از زمان، با بینش فلسفی جدید كه در غرب رایج است، و اینكه باید زمان را از مكان به لحاظ تعاقب نور و ظلمت جدا كرد، سخن می گوید.
و ضـمن بحث درباره (صیغه امر) و بحث از (تجری)، نظریه برخی از علمای جامعه شناسی را مـطـرح می كـنـند كه بر این عقیده اند كه سؤال ناشی از تداخل صفت درخواست كننده باید از حقیقت درخواست او تفكیك شود.
مـلاك اسـتـحـقـاق عقوبت و جزا، یاغی شدن عبد بر علیه مولای خود است، و این حالت مبنی بر تقسیمات و طبقه بندی جوامع قدیم بشری است كه سروران، غلامان، برتر، بدتر، و... داشته است. در واقـع، ایـن نظریه از بقای فرهنگهای دیرین، كه با زبان رده بندی نه زبان قانونی كه مبنی بر مصالح انسانی عام است تكلم می كردند.
ج ـ اهتمام نسبت به اصولی كه با فقه ارتباط دارد:
یك طلبه می تواند اغراق و تفصیل علماء را در بـحـثـهای فقهی كه هیچ ثمره علمی یا فایده فكری ندارند، ملاحظه كند، مانند بحثهایی كه درباره (وضع) می كنند، و اینكه آیا (وضع) یك امر اعتباری یا تكوینی ، یا امری است كه متعلق بـه تـعـهـد یـا تخصیص است، یا بحثهایی كه در بیان موضوع (علم) و برخی از عوارض ذاتی در تعریف موضوع (علم) و مانند آن می كنند.
امـا آنـچـه كـه در دروس حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) مشاهده می شود، كوشش فراوان و بذل نهایت زحمت برای به دست آوردن مبنای علمی محكم و استوار در بحثهای اصولی در رابطه با روشهای استنباط، نظیر مباحث اصول عملی، تعادل و تراجیح، و عام و خاص، می باشد.
د ـ نوآوری:
بسیاری از اساتید ماهر حوزه، روح یا فن نوآوری و تجدید را دارا نیستند، و همیشه سـعی ایـشان بر این بوده كه تعلیقی یا حاشیه ای بر این كتاب یا آن رساله بنگارند، بدون اینكه به جوهر بحث بپردازند، لذا می بینیم كه این نمونه از اساتید فقط آری موجود را بحث نموده و از بین آنـها یكی را انتخاب می كنند، و خود را با عباراتی مانند (فتأمل) یا (فأفهم) یا (در این اشكال دو اشكال وجود دارد) و (باید در این دو اشكال تامل بخرج داد) و... مشغول می كنند.
هـ ـ نـكـاح اهل شرك جایز است:
ايشان این قاعده را كه (تـزاحـم) نـام دارد، و فـقـهـا و اصولیین آن را به عنوان یك قاعده عقلی یا عقلائی صرف، مطرح می كـنـند، ضمن قاعده (اضطرار)، كه یك قاعده شرعی و نصوص فراوانی درباره اش ذكر شده ، مثل (هر چیزی را كه خداوند حرام كرده است برای مضطر حلال كرده است)، می دانند. در واقع ، قاعده (اضطرار) همان قاعده (تزاحم) است . و یـا ایـنـكه فقها و اصولیین قاعده ای را بیهوده طول می دهند، مانند آنچه در قاعده (لا تعاد) مشاهده می كنیم، كه فقها آن را، به دلیل وجود نص مخصوص نماز می دانند. در صـورتی كـه آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) روایت (لا تعاد الصلاة الا من خمسة) را مصداق كبری دیگری كه شامل نماز و واجبات گوناگون می باشد، می شناسند. ایـن كـبری در آخر متن روایت موجود است كه عبارت است از (و لا تنقض السنة الفریضة)، پس آنـچـه كـه مسلم است در نماز و غیره ترجیح فریضه بر سنت است، مانند ترجیح وقت و قبله، زیرا وقت و قبله از فرایض هستند نه سنت.
و ـ دیدگاه اجتماعی:
بعضی از فقها متون را تحت اللفظی ترجمه و معنی می كنند. به عبارت دیگر، خودشان را مقید به حروف متن می سازند بدون اینكه فراتر از آن بروند و به معانی وسیع آن متن، بپردازند.
بـعـضی دیـگـر از فـقـهـا شرایطی كه متن در آن گفته شده است را مورد بحث و بررسی قرار می دهند تا با حوادثی كه بر دلالت آن متن تاثیر مستقیم می گذارند، آشنا شوند. بـه طـور مـثال، اگر به حدیث پیغمبر گرامی، كه در آن خوردن گوشت حمار اهلی را (در جنگ خیبر) حرام كردند بنگریم، می بینیم كه بعضی از فقها به یكایك حروف این حدیث عمل می كنند، بـه ایـن معنی كه گوشت حمار اهلی را، طبق این حدیث ، حرام می دانند، در صورتی كه كه اگر به شـرایط خاصی كه این حدیث در آن گفته شده است توجه كافی مبذول شود، به منظور اصلی و هدف اساسی كه پیغمبر گرامی می خواستند آن را در این حدیث پیاده كنند پی خواهیم برد، و آن این است كه جنگ با یهودیان خیبر نیاز مبرم به سلاح و تجهیزات داشت، و سلاح و تجهیزات، در آن زمان آن هم با آن شرایط سخت كه مسلمانها در آن بسر می بردند، به غیر از چهارپایان قابل حمل و نقل نبود. پـس، بـه ایـن نتیجه می رسیم كه مراد از این حدیث نهی حكومتی بوده یعنی بری یك مصلحت خـارجی كـه شـرایـط آن روزها اقتضا می كرد، چنین دستوری صادر شده است و نباید به عنوان تشریع یا حرمت و یا كراهت تلقی شود.
ز ـ داشـتن علم و درایت در استنباط:
معظم له بر این عقیده هستند كـه یك فقیه باید از زبان و دستور عرب اطلاع كامل داشته باشد، و با نثر، اشعار و مجازهای عربی آشنا باشد تا بتواند متون را بر طبق موضوع ، نه ذات ، درك و طبقه بندی كند. و نـیـز بـاید بر احادیث اهل بیت (علیهم السلام) و راویان آن، احاطه كامل داشته باشد زیرا معرفت علم رجال برای هر مجتهد واجب و ضروری است. هـمچنین ، حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) آرای منحصر به فردی دارند كه با آنچه مشهور و معروف است، تفاوت دارد.
مـثـل ایـشان در مساله عدم اعتماد به توهین (ابن غضائری) نسبت به دیگران ، یا به خاطر توهین بیش از حد، و یا به خاطر عدم ثبوت نسبت كتاب به او، رأی مغایری دارند، و آن این است كه ، كتاب مزبور تحقیقا به او برمی گردد، و غضائری بیش از نجاشی، شیخ، و غیره، مورد اعتماد می باشد. ایشان بر این عقیده اند كه برای تعیین شخصیت راوی و تایید كردن او تا اینكه بتوان یك حدیث را، حـدیـث مسند یا مرسل نامید، باید به روش طبقات اعتماد كرد، و این همان روش مرحوم آیت اللّه بروجردی (قدس سره) بود.
معظم له باور دارند كه فقیه باید از كتب حدیث و اختلاف نسخه ها با یـكـدیگر، و درك موقعیت و حال و احوال مؤلف، از لحاظ ضبط و صحت، و نیز روش تالیف كه این مؤلف یا آن راوی به كار برده ، اطلاع كافی داشته باشد. به عنوان مثال ايشان این امر را كه، صدوق در نقل اخبار، روایات و احـادیـث دقـیـقـتـر از دیـگران می باشد قبول ندارد، بلكه شیخ را، طبق كتب موجود و بر اساس قرینه، ناقلی امین و قابل اعتماد می داند. و حـال آنـكـه معظم له و شهید صدر در این باره كوشش و فعالیت بسیاری از خود نشان داده اند، و همواره نوآوری و تجدید را پیشه می گیرند. و وقـتی كه آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) وارد بحث (تعادل) و (تراجیح) می شوند به این نتیجه می رسند كه راز این بحث، در علت اختلاف احادیث نهفته است. پـس، اگـر مـا به علل اختلاف متون شرعی بپردازیم، آن مشكل بزرگ و به ظاهر حل نشدنی حل خواهد شد. و خواهیم دید كه، از روایات (ترجیح) و (تغییر) كه صاحب (كفایه) آنها را بر استحباب حمل كرده است، بی نیازیم . شـهید صدر همین بحث را بررسی كرده است، لكن بر اساس عقل صرف، نه بر اساس ذكر شواهد تاریخی و حدیثی، و ارائه قواعد مهم برای حل اختلاف.
ح ـ مقایسه میان مكتبهای گوناگون:
همه می دانیم كه بیشتر اساتید بحثها را از دید یك مكتب یا عقیده بررسی و مطالعه می كنند، ولی معظم له از این قبیل نیستند. وی مـیـان حـوزه مشهد، قم و نجف اشرف مقایسه می كند، و آرای میرزا مهدی اصفهانی (قدس سره) كه یكی از علمای معروف مشهد بشمار می رود، آرای آیت اللّه بروجردی (قدس سره) كه سمبل تفكر حوزه علمیه قم می باشد، و نیز آرای سه محقق معروف، آرای آیت اللّه خوئی (قدس سـره) و شیخ حسین حلی (قدس سره)، به عنوان نمایندگان حوزه علمیه نجف اشرف را، همه با هم مطرح می كند. در حقیقت، این نوع روش، زوایا و گوشه های بحث را به نحو احسن به ما نشان می دهد.
و اما روش فقهی آن بزرگوار، در واقع چند ویژگی دارد، از جمله :
1 ـ مـقـایـسـه میان فقه شیعه و فقه دیگر مذاهب اسلامی بدون تردید، آگاه شدن از تفكر فـقهی اهل تسنن در عصر به وجود آمدن متن، مثل (موطا مالك) و (خراج ابو یوسف) و امثال آن، ایـن امكان را به ما می دهد تا از مقاصد ائمه (علیهم السلام) و نظر ایشان هنگام گفتن این حدیث یا آن سخن، مطلع شویم.
2 ـ بكارگیری علم حقوق معاصر در بعضی از موارد فقهی، مانند مطالعه قانون دولت عراق، مصر و فرانسه، هنگام بررسی (كتاب بیع و خیارات)، چرا كه شناختن اسالیب قانونی معاصر به انسان تـجـربـیـات زیـادی می بخشد، كه بتواند در تحلیل قواعد فقهی و توسعه دادن به طرز تفكر او و موجبات تطبیق آن همه نكات مهم ، فعال باشد.
3 ـ بـیـشـتر علمای ما هیچ تغییری روی قواعد فقهی كه از علمای گذشته به آنها رسیده انجام نـمی دهـنـد، در حـالیكه می بینیم آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) سعی بر این دارد كه به بعضی از قواعد فقهی تنوع بخشد. مثلا درباره قاعده (الزام) كه بعضی از فقها آن را به عنوان قاعده (مصلحت) می شناسند كه بر اسـاس آن مـسلماً حق دارند برای بدست آوردن منافع شخصی خود، گاهی از قوانین مذاهب دیـگـر اسلامی، ولو اینكه این قوانین با مذهب اصلی خود آنها سازگار نیست، تبعیت می كنند، در صـورتی كـه حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) این وضع را قبول ندارند، و احترام هر مذهب و قوانین آن مذهب و مذاهب دیگر را، واجبتر و مقدمتر می دانند، همانند قاعده (لكل قوم نكاح) یعنی (هر ملت، نكاح و رسم ازدواج مخصوص به خود را دارد).


خصوصیات و ویژگیها

هر كس كه از نزدیك با حضرت آیت اللّه سیستانی (دام ظله) معاشرت و رفت و آمد كند، به زودی به شخصیت ممتاز و روحیه ای ایده آل او پی خواهد برد. ایـن شخصیت و روحیه اى كه ايشان دارا هستند، وی را به یك الگوی برجسته و عالم ربانی مبدل كرده است. اكنون بـه بـعـضی از فـضـایـل و مـكارم اخلاقی آن بزرگوار، كه از نزدیك شاهد آن بوده ايم، می پردازیم:
الـف ـ انـصاف و احترام به رأی دیگران:
ایشان عاشق علم هستند، و ارادت خاص نسبت به معرفت و رسیدن به حقایق دارند. همواره به رأی دیگران احترام می گذارند، همیشه كتاب به دست هستند، و هرگز خواندن، تتبع، بحث و آگاه شدن از آرای دیگر علما را فراموش نكردند. لـذا گـاهی اوقات، ایشان بحثهای برخی از علما كه شاید هم به آن صورت معروف نباشند، مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد. و ایـن خـودش نـشانگر این است كه، حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) توجه خاصی و احترام فوق العاده نسبت به رأی دیگران دارد.
ب ـ ادب و نـزاكـت در مـحاوره ها:
همینطور كه همه می دانند، جلسات بحث و محاوره اى كه بین طـلـبـه هـا یا میان یك طلبه و استادش ، بخصوص در حوزه علمیه نجف اشرف، انجام می گیرد، بسیار محکم و جدی می باشند. البته، در بعضی مواقع، این نوع روش برای طلبه ها مفید است، ولی در عین حال، همیشه تندی، روش صحیحی برای بحث و گفتگو نیست، و هرگز به هدف علمی مطلوب نمی رساند، و به غیر از تلف كردن وقت، و دور ساختن طلبه ها از روح مذاكره، چیز دیگری دربرندارد.
از جـهـت دیـگـر، هـمـیشه درسها و بحثهایی كه حضرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) با شـاگـردانشان برپا می كنند، بر اساس ادب و احترام دوجانبه میان شاگرد و استاد بوده و هست، گرچه حتی بسیاری از موضوعات یا بحثهایی كه جلوی ایشان مطرح می شوند، ضعیف و بی پایه اند. یـكی دیگر از خصوصیات ايشان این است كه سعی دارند جوابی را كه به شاگردانشان می دهند تكرار كنند، تا آنها مسأله مطرح شده را درك كنند. اما، اگـر سـؤال كننده روی نظر خود اصرار كند، ايشان سكوت را ترجیح می دهند.
ج ـ تـربیت:
تدریس، یك وسیله برای كسب پول در مقابل آن، یا یك وظیفه رسمی كه استاد را وادار به انجام آن كند، نیست. بلكه سعی یك استاد خوب، مهربان و دلسوز، باید بر این باشد كه شاگردانش را تربیت كند، و آنان را به مقام علمی والا و پیشرفت دائم برساند. لذا محبت، لازمه این كار می باشد. گذشته از اینكه، همواره و در همه جا آدم بی خیال و وظیفه نشناس موجود است، ولی در كنار آن، اساتیدی هستند مخلص، دلسوز، رئوف و فهمیده، كه هدف اصلی ایشان ادای رسالت تعلیم و تعلم به نحو احسن است.
شایان ذكر است كه آیت اللّه حكیم (قدس سره) و آیت اللّه خوئی (قدس سره) همیشه سمبل اخلاق حـسـنـه بـودنـد، و آنـچـه كه از آیت اللّه سیستانی (دام ظله) دیديم و شاهد آن بوديم ، همان اخلاق اساتیدشان بوده است. ايشان همواره از شاگردانشان تقاضا می كنند كه بعد از پایان درس، از ایشان سئوال كنند.
حـضـرت آیت اللّه العظمی سیستانی (دام ظله) همیشه به شاگردان خود توصیه می كنند كه به اساتید و علما اعلام احترام بگذارند، و هنگام سئوال یا بحث هر موضوع با آنان، نهایت ادب را رعایت كنند. وی مدام از اساتید خود، و روحیه عالی ایشان اخبار و قصه های فراوانی نقل می كند.
د ـ پارسائی و تقوا:
بعضی از علمای نجف اشرف خود را از دعوا و مرافعه دور می كنند، اما عده ای آن را گریز و فرار از واقعیت، یا هراس و ضعف در بیان می دانند. ولی اگر به این مسأله، از زاویه دیگری بنگریم، خواهیم دید كه در واقع، این یك امر مثبت است، بلكه در خیلی از موقع ها، مهم و ضروری است. حـال، اگر همان علما احساس كنند كه امت اسلامی یا حوزه، به علت رویداد مهیج و یا ابهامی در بـعضی از مفاهیم اسلامی در معرض خطر قرار گرفته است، بدون تردید، در صحنه خواهند بود، چرا كه آنان خوب می دانند كه هر عالم باید، در مواقف سخت و حساس، علم خود را اظهار كند.
نـكته مهمی كه نباید اینجا از یاد برد این است كه ، همیشه ايشان در مواقع فـتـنـه و آشـوب، سكوت را رعایت می كردند، همانطوری كه بعد از درگذشت آیت اللّه بروجردی (قـدس سـره) و آیـت اللّه حـكـیـم (قدس سره)، و بروز تعصبات شخصی و رقابت برای رسیدن به مـنـصـب و كرسی، حضرت آیت اللّه سیستانی (دام ظله) همان سیاست ثابت خود را دنبال كرد، و هیچگاه هدف خود را، رسیدن به لذتهای دنیوی، سلطه جوئی، یا مقام قرار نداد.
هـ ـ آثـار فـكـری:
حـضـرت آیت اللّه سیستانی (دام ظله) تنها یك فقیه نیستند، بلكه ایشان یك شخصیت متبحر، دانا و داری یك بینش بالنده در حوزه اقتصادی و سیاسی است. ايشان نـظرات ارزشمندی درباره اداره و جامعه شناسی دارد، و همواره از اوضاع معاصر كه بر جامعه اسلامی حاكم است، مطلع و آگاه است.
قابل ذكر است كه معظم له در عیادتی كه از استادشان مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم خوئی (قدس سره) در 29 ربیع الثانی 1409 هـ . ق داشته اند استادشان از ایشان خواستند كه به جای ایشان در مسجد خضراء امامت نماز جماعت را به عهده بگیرند كه ایشان در بدو امر این موضوع را قبول ننمودند و لیكن آن مرحوم اصرار زیادی نموده و فرمودند: (اگر میتوانستم همچنانكه مرحوم حاج آقا حسین قمی (قدس سره) حكم میكرد شما را مجبور به قبول مینمودم) اما معظم له چند روز مهلت خواستند و پس از آن در 5 جمادی الاول 1409 هـ . ق امامت نماز را قبول نموده و این كار تا آخرین جمعه ماه ذی الحجه سال 1414 هـ . ق كه مسجد خضراء بسته شد، ادامه داشت.
معظم له جهت اداء فریضه حج در سال 1384 هـ . ق و دو بار متوالی در سالهای 1405 هـ . ق و 1406 به بیت الله الحرام مشرف شده اند.



مرجعیت ایشان

بـعـد از فوت آیت اللّه سید نصراللّه مستنبط (قدس سره) عده ای از فضلا و علما از آیت اللّه خوئی (قـدس سـره) خواستند شرایطی را برای انتخاب جانشینی كه دارای صلاحیت مرجعیت در حوزه علمیه نجف اشرف داشته باشد فراهم كنند. ايشان آیـت اللّه سـیـستانی (دام ظله) را، برای علمشان و پاكی مسلكشان و نیز خط مشی استوارشان انتخاب نمودند.
معظم له ابـتـدا، نماز جماعت را در محراب آیت اللّه خوئی (قدس سره) برپا نمودند، سپس شروع به بحث و نگاشتن تعلیقات بر رساله و مسلك ایشان پرداختند. بـعـد از رحـلـت آيت الله خوئى (قدس سره) معظم له یكی از تشییع كنندگان جنازه آن مرحوم بوده و نماز میت نيز را بر او گذاردند. بعد از آن، زمـام مرجعیت حوزه علمیه را بدست گرفتند، و شروع به فرستادن اجازات، تقسیم و پخش حقوق، و تدریس از روی منبر آیت اللّه خوئی (قدس سره) در مسجد (خضرا) نمودند. و به این صورت، آیت اللّه العظمى سیستانی (دام ظله) شهرت زیادی در عراق، كشورهای خلیج فارس، هند، آفریقا و... مخصوصاً در میان قشر جوانان پیدا كردند.
هم اكنون حضرت آیت اللّه العظمى سیستانی (دام ظله) یكی از علمای سرشناس و برجسته اى هستند كه مشهور به اعلمیت هـسـتـنـد، و جـمـع كثیری از اهل علم و اساتید حوزه علمیه قم و نجف اشرف بر اعلمیت ایشان گواهی می دهند.